جدول جو
جدول جو

معنی سوسن زبان - جستجوی لغت در جدول جو

سوسن زبان
(سو سَ زَ)
کنایه از کسی که بر سخن گفتن قادر نباشد. (آنندراج). عاجز در تکلم یعنی آنکه زبان وی مانند سوسن است. (ناظم الاطباء) ، کنایه از فصیح و شیوا زبان. (آنندراج). فصیح و زبان آور یعنی زبان وی مانند گل سوسن و دارای همه قسم تکلم و تلفظ میباشد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که در راه آهن بر سر دوراهی یا ایستگاه مامور قطع یا وصل کردن ریل ها پیش از عبور قطار می باشد
فرهنگ فارسی عمید
(سو سَ)
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه. دارای 135 تن سکنه. آب آن از درۀ بینار و چشمه. محصول آنجا غلات، توتون، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو غَزَ)
کنایه از نرم گفتار و چاپلوس. (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از برهان) (ناظم الاطباء). چرب زبان، فریبنده. (فرهنگ فارسی معین). فریب دهنده. (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
آنکه سوزن راه آهن را نگهبانی کند. آنکه در راه آهن بر سر دو راهی یا ایستگاه موظف است ریلها را برای عبور قطار وصل یا قطع کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا